جدول جو
جدول جو

معنی سهی قد - جستجوی لغت در جدول جو

سهی قد
(سَ قَ دد / قَ)
سهی قامت. بلندقامت. موزون اندام:
برخ شد کنون چون گل ارغوان
سهی قد و زیبارخ و پهلوان.
فردوسی.
چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان
کآید بجلوه سرو صنوبرخرام ما.
حافظ.
ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست
سهی قدان سیه چشم ماه سیما را.
حافظ.
رجوع به سهی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهیزاد
تصویر سهیزاد
(دخترانه)
مرکب از سهی (صفت سرو، راست) + زاد
فرهنگ نامهای ایرانی
(سِ صَ)
سیصد. رجوع به سیصد شود
لغت نامه دهخدا
(هََ قَدد/ قَ)
هم بالا. هم قامت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سهم زد
تصویر سهم زد
بیمناک ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
همبالا چو قدویس بت پیکر چنان شد که هبالای سر و بوستان شد (گرگانی ویس و رامین) دو یا چند کس که قد آنان بیک اندازه باشد: هر دو همبازی و هم قد بودند راه یک مدرسه می پیمودند. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهم زد
تصویر سهم زد
((~. زَ))
بیمناک
فرهنگ فارسی معین
آدم بی چشم و رو، خوک صفت، پر زور
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی خطاب موهن به بلند قامتان، آدم فوق العاده بلندقد
فرهنگ گویش مازندرانی